به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام جواد قراباغی از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم در مقاله ای به موضوع اقتصاد اسلامی پرداخته است که بدین شرح است:
اشاره؛
چندی است که در فضای مجازی، سخن از وجود یا عدم وجود علم اقتصادی و نظام اقتصادی در اسلام به میان آمده است. برخی بر این باورند که در اسلام «اقتصاداسلامی»، «جامعهشناسی اسلامی» و «روانشناسی اسلامی» و به طور کلی «علوم انسانی اسلامی» نداریم؛ و مدعی هستند که علم اقتصاد یک علم تجربی است و از قواعد علوم تجربی پیروی میکند. علوم تجربی به دنبال کشفِ واقعیتهای خارجی هستند و شخصیت و مبانی اعتقادیِ پژوهشگر نقشی در کشف این واقعیت خارجی ندارد، بلکه درستی یا نادرستیِ گزارههای علمی را تنها با محکِ انطباق با واقع میتوان تشخیص داد؛ از این رو ایشان سخن گفتن از علم اقتصاد اسلامی را یک «شوخی» قلمداد کردهاند. به باور آنها: اسلام نیامده است که علم بیاورد؛ پیامبر نیامده است تا علوم اسلامی را پایه ریزی کند بلکه پیامبر، تنها یک مرشد معنوی است و جهت ارتقای ارزشهای اخلاقی و معنوی جامعه مبعوث شده و هرگز کاری به علم و اقتصاد و سیاست و امثال آنها نداشته است.
این افراد معتقدند که «اقتصاد اسلامی همان اقتصاد عُقلایی است. چرا که مباحث اقتصادی ما محدود است و بیش از ۲۰ موضوع نیست که در آنها حکم تأسیسی دادهایم. در بقیه موضوعات، حکم امضایی است. یعنی نگاه میکنیم و میبینیم که سیره عقلایی چگونه نگاه میکند. اگر با عمومات و اطلاقات ما منافات نداشت امضا میکنیم و بدینترتیب مشمول تأیید شرع میشود».
پیش از بررسی این دیدگاه و نظریه؛ به نظر می رسد لازم است به بیان جایگاه علم در دین، ارتباط بین آنها و تعریف علم اقتصاد پرداخته شود.
در متون دینی بیشترین تأکید بر فراگیری علم و دانش و تفکر و تعقل و تدبر است. آیات و روایات در این باب بیش از حد شمارش و بررسی است. از آیات و روایات منزلت و جایگاه بر جسته علم و عالم به خوبی روشن میگردد که هیچ مکتبی به اندازهی اسلام روی علم تأکید نکرده است. آموختن علم در اسلام برهر مرد وزن لازم است و هیچگونه محدودیت زمانی، مکانی، سنی، جنسی و طبقاتی وجود ندارد. گرچه علم به مبدأ و معاد و احکام الهی در راس علوم قرار دارد و بر تمام علوم مقدم میباشد، زیرا سعادت و کمال حقیقی انسان در گرو خداشناسی و خدا پرستی است. در سورهی زمر فرموده: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ.» آیا دانایان با نادانان برابرند؟ علم در این آیه مطلق مطرح گردیده، هیچگونه قید و محدودیت ندارد و میتوان گفت شامل هر نوع علم میشود.
بنابراین بشر برای شناخت کامل خود و شناخت جهان هستی و برای پیمودن راهی که در پیش دارد و رسیدن به هدف نهایی؛ به علم و دین نیاز دارد. از این روی، علم و دین رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند.
شهید مطهری، با استناد به تجربههای تاریخی و خسارتهای جبران ناپذیر ناشی از جدایی علم و ایمان، معتقدند که «ایمان را باید در پرتو علم شناخت. ایمان در روشنایی علم، از خرافات دور میماند. با جدایی علم از ایمان، ایمان به جمود و تعصب کور و گمراهی تبدیل میشود. آنجا که علم و معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیلهای میشود در دست منافقان زیرک که نمونهاش را در صدر اسلام دیدهایم و در دورههای بعد، به اشکال مختلف خواهیم دید؛ همچنین علم بدون ایمان، چراغی است در دست دزد.»
شهید مطهری علم و ایمان را متمّم و مکمّل یکدیگر دانسته، علم و ایمان را در تکامل انسان توضیح می دهد. ایشان جایگزینی علم و ایمان را مطرح نموده پاسخ می دهد که نه علم می تواند جانشین ایمان گردد و نه ایمان می تواند جانشین علم گردد. از لحاظ تاریخی نیز جدای علم و ایمان خسارات جبران ناپذیری را ببار آورده است.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) در جهان بینی ما، علم از دل دین می جوشد وبهترین مشوق علم، دین است. دینی که ما می شناسیم، جهان بینی دینی که ما از قرآن می گیریم، تصویری که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهی و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویق کننده ی علم است. نمونه اش را شما در تاریخ نگاه کنید؛ ببینید حرکت علمی در قرون اولیه ی اسلام بر اثر تشویق اسلام آن چنان اوج گرفت که تا آن روز در دنیا بی سابقه بود - در همه ی زمینه ها - و علم و دین با هم آمیخته و ممزوج بود و دانش و تحقیق و فن در حد خود پیشرفت کرد. پایه و مبنای علوم انسانی که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسی و مدیریت و انواع و اقسام رشته های علوم انسانی، بر مبنای یک معرفت ضددینی و غیردینی و نامعتبر از نظر کسانی است که به معرفت والا و توحیدی اسلامی رسیده باشند. ما در این زمینه ها باید کار کنیم.
حضرت آیت الله العظمی سید حسین بروجردی(ره) نیز در کرسی رسمی تدریس خود اسلام را عهده دار تبیین آنچه بشر در شئون مختلف زندگی دنیوی و اخروی به آن نیاز دارد، دانسته اند؛ و جامعیت را امتیاز اسلام نسبت به سایر ادیان آسمانی می دانند و اینکه در مقام مقایسه اسلام و مسیحیت چنین می فرمایند: «در انجیل های مسیحیت فقط به امور اخلاقی پرداخته شده و به قوانین اجتماعی و سیاسی و اقتصادی پرداخته نشده است».
تعریف علم اقتصاد
تعریفی از علم اقتصاد که بیشتر مورد پذیرش عالمان قرار گرفته، چنین است: علم اقتصاد بررسی رفتار انسانی در زمینه تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات است. بدیهی است که این رفتار اقتصادیِانسانی، فعّالیتهای افراد و گروههای مردم را شامل میشود؛ در نتیجه، علم اقتصاد شامل بررسی رفتار فردی، همان چیزی که علم اقتصاد خرد نامیده میشود، و رفتار گروهی، همان چیزی که اقتصاد کلان نام میگیرد، میشود. بدین ترتیب، رفتاری که علم اقتصاد بررسی میکند، جزء یا جنبهای از رفتاری است که در قلمرو دین داخل میشود. شاید به همین دلیل، معیارهای اقتصادی رایج در جاهلیت عرب وقت نزول وحی در عصر نبوت در قرآن کریم محکوم شده است. بدین ترتیب، «رفتار اقتصادی انسان و جامعه» جزئی از حوزه عمل دین شمرده میشود.
رهبر معظم انقلاب در دیداری که با اقتصاددانان شرکت کننده در اجلاس بانک توسعه اسلامی داشتند به این مهم تصریح نمودند و فرمودند: «گرچه اسلام نهضت و حرکت معنوی و اخلاقی بود و هدف اعلای اسلام عبارت است از ساخت انسان متکامل و منطبق با طراز اسلامی، لکن بدون شک پیشرفت علم و پیشرفت و اعتلای اقتصادی جزو هدفهای اسلامی است؛ لذا شما ملاحظه می کنید که در تمدن اسلامی، اسلام در یکی از فقیرترین و عقبماندهترین نقاط دنیا ظهور کرد؛ اما هنوز پنجاه سال از عمر آن نگذشته بود که بیش از پنجاه درصد از دنیای متمدن آن روز در زیر پرچم اسلام قرار گرفت و هنوز بیش از دو قرن از عمر این تمدن نگذشته بود که دنیای بزرگ اسلامی در آن روز، قلهی تمدن بشری از لحاظ علم و انواع دانش و پیشرفتهای مدنی و اقتصادی شد؛ این نبود مگر به برکت تعالیم اسلام.»
با وجود چنین تصریحاتی، اکنون چگونه برخی از افراد بدون نگاه سیستمی و کلان نگر به آموزه های اسلامی، چنین اظهار نظر می کنند و به نفی شئون سیاسی/ اجتماعی اسلام پرداخته و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را صرفاً یک مرشد معنوی معرفی کرده اند؛ دیدگاهی که به انگاره های مسیحیت بسیار نزدیک است. ماهیت دین صرفاً یک مقولهی فرهنگی نبوده و در زمرهی ارزشهای اجتماعی گروهی خاص نیست که ما آن را در زمرهی ایدئولوژی، و سپس در ذیل تکنولوژی قرار دهیم. دین صرفاً از سنخ «خواست و میل و گرایش و نظام ارزشی افراد» نیست تا مهمترین دلیل ما در بیمعنایی ترکیب علم دینی، جدا بودن تکاپوی معرفتی فرد از این مؤلفهها باشد! بلکه اسلام در بردارنده قوانینی فراگیر، برای عرصههای گوناگون حیات بشری (اعم از فردی و اجتماعی) است و به تمام موضوعات خرد و کلان زندگی بشری التفات داشته است و این قوانین عهدهدار سعادت بشر در همه شئون و ابعاد انسانی هستند.
اهمیت مسائل اقتصادی در اسلام به اندازه ای است که از یک سو، ساماندهی روابط اقتصادی از جمله رسالت های پیامبران- در کنار دعوت به یکتاپرستی- قرار گرفته است و حتّی طولانی ترین آیة قرآن به بیان جزئیات یکی از مسائل اقتصادی؛ یعنی تنظیم اسناد تجاری پرداخته است. از سوی دیگر، تجارت و فعالیت اقتصادی در جامعة اسلامی از جمله کارهای ارزشمند، مقدّس و مستحب به شمار می آید؛ از این جهت به شکل های مختلف بر انجام آن تأکید شده است. همچنین در برخی از احادیث، ترک تجارت، به مثابه عمل شیطان، به حساب آمده است. افزون بر آن، بعضی از آیین های عبادی، مانند حج با مسائل اقتصادی درآمیخته که خود، بیانگر اهمیت و بایستگی آن در بینش اسلامی است. و ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ اﺳﻼم دﻳﻨﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ بوده و ﺳﻌﺎدت آﺧﺮت اﻧﺴﺎن را ﻧﻴﺰ از ﻣﺴﻴﺮ دﻧﻴﺎ ﻣﻬﻴﺎ ﻛﺮده اﺳﺖ، در ﺑﺨـﺶ ﻗﺎﺑـﻞ ﺗـﻮﺟﻬﻲ از ﺑﺮﻧﺎمه ﺟﺎﻣﻊ ﺧﻮد دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞﻫﺎی ﻓﺮدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﻗﺎﻟﺐ اواﻣﺮ و ﻧـﻮاﻫﻲ ﻣﻮﻟـﻮی وارﺷﺎدی و اﻟﺰاﻣﻲ و ﺗﺸﻮﻳﻘﻲ (ﻏﻴﺮاﻟﺰاﻣﻲ) اراﺋﻪ داده اﺳﺖ. به عنوان نمونه، یکی از این موارد در آﻣـﻮزه هـﺎی دﻳﻨـﻲ، مسأله «تولید» است. در دین مبین اسلام ﺑـﻪﻣﻨﻈـﻮر راﻫﻨﻤﺎﻳﻲ اﻧﺴﺎن در ﻋﺮصه ﺗﻮﻟید، و ﻓـﺮاﻫﻢ ﺳـﺎﺧﺘﻦ جامعه ای ﻣﻄﻠـﻮب، ﺗﻮﻟﻴـﺪ ﺑﺮﺧـﻲ از ﻛﺎﻻﻫﺎی ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز ﺟﺎﻣﻌﻪ واﺟﺐ شده و از ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻛﺎﻻﻫﺎی دﻳﮕﺮی ﻣﻨـﻊ شده اﺳـﺖ که ﺷﻴﺦ اﻧﺼﺎری (ره) در ﻣﻜﺎﺳﺐ ﻣﺤﺮﻣﻪ ﺑﺮﺧﻲ از اﻳﻦ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ را ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﺮده اﺳﺖ. از آﻧﺠﺎﻛﻪ ﻫﻤﻮاره در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺗﺮﺑﻴـﺖ ﻛـﺎﻓﻲ ﻧﻴﺎﻓﺘـﻪ و اﻳﻤـﺎن ﺿـﻌﻴﻔﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، در ﺷﺮﻳﻌﺖ ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺟﺮاﻳﻲ ﺑﺮای اﺣﻜﺎم ﭘـﻴﺶ ﮔﻔﺘـﻪ در ﻧﻈـﺮ ﮔﺮﻓﺘـﻪ ﺷـﺪه اﺳﺖ. وﺿﻊ ﺣﺪود و ﺗﻌﺰﻳﺮات و اﺟﺮای آن ﺗﻮﺳﻂ ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﻲ، ﺗـﻀﻤﻴﻦﻛﻨﻨـﺪة ﺗﺤﻘﻖ ﺻﺤﻴﺢ اﻳﻦ اﺣﻜﺎم می باشد. آموزه های اسلام با معرفی روشﻫﺎ و ﺳـﺎزوﻛﺎرﻫﺎﻳﻲ زﻣﻴنه اﻓـﺰاﻳﺶ ﺗﻮﻟﻴـﺪ را ﻓﺮاﻫﻢ می کند و ﻗﺮاردادﻫــﺎیی از قبیل «ﻣــﻀﺎرﺑﻪ، ﻣــﺴﺎﻗﺎت و ﻣﺰارﻋــﻪ و...» نیز ﺑــﻪ اﻳــﻦ ﻣﻨﻈــﻮر ﺗــﺸﺮﻳﻊ شده اﺳــﺖ.
بدون شک، اقتصاد اسلامی اصول و مبانی بسیاری دارد، از جمله حرمت ربا، حرمت احتکار، و ...؛ اما به نظر می رسد اساس و جوهر اقتصاد اسلامی معنای «مالکیت در اسلام» است. معنای مالکیت در اسلام را چگونه میفهمیم؟
شهید صدر(ره) در تعریف مالکیت می نویسند: «مالکیت رابطهای است بین شخص حقیقی یا حقوقی با مال به گونهای که منع دیگران را از انتفاع موجب میشود.» ایشان مراد از شخص حقیقی را افراد جامعه و مراد از شخص حقوقی را دولت و عموم ملت میداند. به نظر شهید صدر، مالکیت مورد پذیرش در اسلام «مالکیت مختلط» است. این نوع مالکیت، به عبارتی اختلاف اساسی میان اسلام، نظام سرمایهداری و نظام سوسیالیستی را تشکیل میدهد. نظام سرمایهداری به گونهای حداکثری قائل به شکل فردی مالکیت است و سوسیالیسم نیز اعتقاد به مالکیت عمومی و دولتی دارد.
مزیت ساختار «مالکیت مختلط» که از منظر «شهید صدر» در نظام اقتصادی اسلام به رسمیت شناخته شده است، رساندن فایده حداکثری به مسلمانان بر اساس مصالح عمومی در حالی است که حقوق فردی ایشان نیز زیر پا گذارده نشود. مزیت به رسمیت شناخته شدن مالکیت فردی و خصوصی آن است که آثار تربیتی مهمی برای این امر مترتب است. از یک طرف با هدف معنوی انسان مبنی بر آزمایش و ابتلا به منظور بیع با خداوند و خرید آخرت از طریق انفاق و صدقه و امثالهم سازگار است و از سوی دیگر تکالیف الهی که برای بهبود وضعیت معیشتی عموم مسلمین در دین درنظر گرفته شده است، در چنین ساختاری قابل تحقق است.
در این نظام اقتصادی میتوان با ارائه دستورات شرعی از جمله خمس و زکات، بخشی از اموال فرد را به عنوان اموالی که در آنها حق مالکیت عموم نهفته است، ضبط و در اختیار نیازمندان قرار داد تا تمرکز ثروت تنها در انحصار گروهی خاص قرار نگیرد. چنانچه در آیه ششم سوره حشر آمده است: «أَفَاءَ اللهُ عَلی رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَللَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتَمَی وَ الْمَسکینِ وَ ابْنِ السبِیلِ کی لا یکونَ دُولَةَ بَینَ الأَغْنِیاءِ مِنکمْ...؛ آن چه خدا از اموال اهل قرا به رسول خود برگردانید، از آن خدا و رسول او و از آن خویشان رسول و فقیران و مسکینان و درماندگان در راه است تا اموال بین توانگران دست به دست نچرخد.» در صورتی که به موقعیت کشورهایی بنگریم که نظام سرمایهداری در آنها تحقق یافته که ثروتهای عمومی نیز طبق آن میتواند در اختیار مصارف شخصی گروهی از ثروتمندان و صاحبان سرمایه قرار گیرد، در واقع طبقهای از مرفهین صاحب سرمایه در جامعه شکل میگیرد که مالک بخش اعظم ثروت کشور میشوند. تقویت روح همکاری و تعاون از دیگر اهداف نظام اسلامی است که در این ساختار به گونه مطلوبی قابل تحقق است. به رغم نظام سرمایهداری که تمرکز اصلی آن بر مفهوم «رقابت برای کسب منفعت بیشتر» یا به عبارت برخی اقتصاددانان «جنگ برای بقا» بوده و اساساً ساختارهای اقتصادی مبتنی بر آن شکل گرفته و نضج مییابند؛ در تفکر اسلامی چنین مفهومی مورد تشکیک واقع میشود و ادلّهای برای تأیید این رویکرد قابل احصا نیست. در حالی که در مقابل قرآن به مفاهیمی چون «تعاون در نیکی و امور خیر» اشاره مستقیم دارد و جامعه ایدهآل را به گونهای ترسیم میکند که اساس آن مبتنی بر تعارض منافع نیست، بلکه این همکاری میان گروههای مختلف مردم و نیز حکومت و مردم است که میتواند نظام مطلوب اقتصادی را در جامعه اسلامی شکل دهد.
بنابراین رسالت نبی صرفاً جهت ارشاد معنوی جامعه نبوده بلکه بر اساس آموزه های قرآن کریم، تشکیل حکومت، نظام-سازی، تعلیم بشر، ساماندهی روابط اقتصادی از اهداف مهم بعثت آنان ذکر شده است.
به عنوان نمونه در آیه شریفه ۱۶۴سوره آل عمران به این مهم تصریح شده است؛ «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیْهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک گرداند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.»
طبق این آیه شریفه یکی از رسالت های مهم انبیاء؛ تعلیم و تربیت بشریت می باشد. البته بدون شک انبیاء برای تربیت انسان نیاز به محیط مناسب، محیط سالم، جامعه و نظام نیاز دارند تا در منگنه یک نظام، انسان ها به شکل دلخواه ساخته شوند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) انبیاء دو هدف مهم دارند؛ یک هدف اساسی و آن ساختن انسان، پیراستن انسان از بدی ها، آراستن انسان به فضیلت ها و نیکی ها، هدف دیگر انبیاء که درنیمه راه این هدف قرار دارد؛ تشکیل جامعة توحیدی، تشکیل نظام الهی، تشکیل حکومت خدا، تشکیل تشکیلاتی که با قوانین و مقررات الهی اداره شود.
پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز جهت به سرانجام رساندن این هدف مهم و تعلیم بشر نیاز به نظام سازی و تعیین چارچوب و ارکانی برای این نظام دارد، تا بر اساس آن نظام، حکومت کند. پیامبر فقط وظیفه بیان و ابلاغ احکام و قوانین را نداشت بلکه مجری انها نیز بود، قوانین جزایی و حقوقی و... را اجرا می کرد؛ اینجاست که تشکیل حکومت و نظام و برقراری دستگاه اجرا برای اداره جامعه ضروری است.
یکی از مواردی که بدون نظام سازی و تشکیل حکومت و تعیین چارچوب و ... به سرانجام رسیدنش ممکن نیست، بلکه تبیین و اجرای آن نیاز به نظام سازی دارد؛ قواعد، عقود و موضوعات مهم اقتصادی جامعه توحیدی و اسلامی است که در قرآن کریم ذکر شده استو مهم ترین آنها عبارتند از:
قواعد شرعی از جمله؛ قاعده نفی سبیل؛ «وَ لَن یَجعل الله لِلکافرین عَلَی المومنین سبیلاً»، قاعده نفی عسر و حرج؛ «ما جعل علیکم فی الدین من حرج»، قاعده اتلاف؛ «و اَنفقوا فی سبیل الله و لا تُلقوا بایدیکم الیِ التهلُکَه» و عقود اسلامی از قبیل: عقد مضاربه؛ «وَ لا تاکلوا اموالکم بَینکُم بالباطل...»، عقد جعاله «ولمن جاء به حِمل بَعیر و اَنَا به زَعیمَ»، عقد بیع؛ «وَاَحلّ الله البیع»، عقد قرض؛ «من ذالذی یُقرض الله قَرضاً حسنا فًیُضاعِفَه لَه» و آیات مربوط به پرداخت خمس ، دوری از معاملات ربوی ، وفای به عهد و عقود و...
به همین جهت پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) خود مؤسس بازار اسلامی بودند و ارکان نظام خرید و فروش و مبادله در چارچوب موازین شرعی با پیام مهم (الفقه ثم المتجر) پایه گذاری شد. حضرت اولین قانون اساسی اسلام را با عنوان صحیفة النور به تصویب دو قبیله اوس و خزرج رساندند و مبنای رابطه دولت و مردم به این ترتیب شکل گرفت. ایشان با نفی عقود جاهلی مرسوم، پیوند میان کار و سرمایه را در چارچوب عقود اسلامی و مشروع برقرار کردند و به نحوی در طی ده سال حکومت در مدینه اقتصاد را مدیریت کردند که بر اساس تحقیقات علمی، نمونه موفق همزیستی میان عدالت و کارایی در اقتصاد مدینه رقم خورد. این نوع مدیریت و حکمرانی موفق در صدر اسلام و تمدن اسلامی ادامه داشت که جزو افتخارات تمدن اسلامی است. حال چگونه است که همه این فرهنگ و وقایع عینی را کنار بگذاریم و دل به اقتصاد عقلایی سرمایه داری بسپاریم؟ ساختارهای مالکیت منابع و اموال و دارائیها در زمان پیامبر-اسلام(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مورد بازبینی واقع شد و مالکیت های مشروع و طیّب بوجود آمد.
آنچه فقهای عظام در طول تمدن اسلامی بسط داده اند شرح و تفصیل دادن به همان چارچوب های مکتب اقتصادی است که پیامبر ما پایه ریزی کرده است که ارکان مکتبی آن در مکه و نظام سازی آن در مدینه شکل گرفته است. . بنابراین اقتصاد همچون علوم دیگر در اسلام دارای اصول، نظام و چارچوب های مشخصی است؛ و این نظام اسلامی قابل استنباط است، منتهی یک استنباط جامع و با یک روش ویژه که در ذیل آن فروعات اقتصادی همچون مسائل بانکی، بیمه و... به دست می آید.
شهید سیدمحمدباقر صدر از افرادی است که در برابر نظام اقتصادی سوسیالیزم و کاپیتالیسم معتقد به نظام اقتصادی اسلام است. ایشان در کتاب «اقتصادنا» اقتصاد اسلامی و پاسخگویی به نظام مسائلی را بازخوانی کردند، که امروزه هم در عرصه مسائل اقتصادی وجود دارد. ایشان در کنار اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد سوسیالیستی از اقتصاد ما یعنی از اقتصاد اسلامی دفاع کرده و ساختارهای آن را تبیین کرده است. تبیین این ساختارها امری نظری نیست که تأسیسی و قابل رد باشد بلکه در چارچوب اصول مسلم اسلامی و بر پایه روش فقه نظریه و با استقراء از آرای فقهی به دست آورده است که همه این استنتاج ها مبنای واقعی دارند و قابل انکار نیستند. برای مثال توضیح می دهند که اسلام نیز همانند مکاتب سرمایه داری که مبتنی بر مالکیت خصوصی است و همانند مکتب سوسیالیستی که مبتنی بر مالکیت دولتی است، از یک ساختارمالکیت مزدوج برخوردار است که خود نشان دهنده تفاوت ماهوی این مکتب با سایر مکاتب است.
بنابراین نفی هویت علمی اقتصاد اسلامی سخن صواب و درستی نیست؛ بلکه رابطة اقتصاد اسلامی و دولت اسلامی از مسائل مهم آموزه های دینی است و بدون شک، انکار اقتصاد اسلامی گامی به سوی انکار دولت اسلامی و ولایت فقیه است. سهل انگاری برخی از حوزویان و حیله های سرمایه داران عرب گرا، سبب شده تا اصل نظام اقتصادی اسلام و مکتب اقتصاد اسلامی زیر سؤال برود. در حالی که امروزه شاهد هستیم، انواع مکاتب اقتصادی و شاخه های مختلف آن در چارچوب نگرش های لیبرالیستی و سوسیالیستی یا سوسیالیسم بازار، یا رویکردهای تاریخی و نهادگرایی و نظایر آن ایجاد شده است. هر یک از رویکردهای اقتصادی دارای چهار عرصه هستند که مورد تأیید همه رویکردها نیز هست: فلسفه، مکتب، نظام و علم. یعنی هر پارادایم اقتصادی از ۴ عرصه فلسفه اقتصادی، مکتب اقتصادی، نظام اقتصادی و علم اقتصاد برخوردارند. همه این پارادایم ها حداقل در سه عرصه اشاره شده: فلسفه، مکتب و نظام با همدیگر تفاوت ماهوی دارند و یکی نیستند. نهایت حرفی که برخی می زنند این است که علم اقتصاد می تواند در پارادایم های مختلف قابل قبول باشد و علم لیبرالیستی یا علم سوسیالیستی نداریم. اما این به معنای نفی اقتصاد لیبرالیستی یا اقتصاد سوسیالیستی نیست که برخی اقتصاد اسلامی را نفی می کنند.
نتیجه گیری
با توجه به اینکه بشر برای شناخت کامل خود و شناخت جهان هستی و برای پیمودن راهی که در پیش دارد و رسیدن به هدف نهایی؛ به علم و دین نیاز دارد و اﺳﻼم دﻳﻨﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ است که ﺳﻌﺎدت آﺧﺮت اﻧﺴﺎن را ﻧﻴﺰ از ﻣﺴﻴﺮ دﻧﻴﺎ ﻣﻬﻴﺎ ﻛﺮده اﺳﺖ، در ﺑﺨـﺶ ﻗﺎﺑـﻞ ﺗـﻮﺟﻬﻲ از ﺑﺮﻧﺎﻣﺔ ﺟﺎﻣﻊ ﺧﻮد دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞﻫﺎی ﻓﺮدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﻗﺎﻟﺐ اواﻣﺮ و ﻧـﻮاﻫﻲ ﻣﻮﻟـﻮی وارﺷﺎدی و اﻟﺰاﻣﻲ و ﺗﺸﻮﻳﻘﻲ (ﻏﻴﺮاﻟﺰاﻣﻲ) اراﺋﻪ داده اﺳﺖ. از این روی، دین صرفاً یک مقولهی فرهنگی نیست و رسالت نبی فقط برای ارشاد معنوی جامعه نیست، بلکه تعلیم بشر توسط پیامبران، ساماندهی روابط اقتصادی از اهداف مهم بعثت آنان، ذکر شده است. پیامبر جهت به سرانجام رساندن این هدف مهم و تعلیم بشر نیاز به نظام سازی و تعیین چارچوب و ارکانی برای این نظام دارد، تا بر اساس آن نظام، حکومت کند و بدون شک یکی از مواردی که بدون نظام سازی و تشکیل حکومت و تعیین چارچوب و ... به سرانجام رسیدنش ممکن نیست، بلکه تبیین و اجرای آن نیاز به نظام سازی دارد؛ قواعد، عقود و موضوعات مهم اقتصادی جامعه توحیدی و اسلامی است که در قرآن کریم ذکر شده است.
به همین جهت پیامبرگرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) خود نظام اقتصادی تشکیل داده؛ ارکان این نظام و چارچوب موازین شرعی را پایه گذاری کردند. این ساختارها در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مورد بازبینی واقع شد و مالکیت های مشروع و طیّب بوجود آمد. در طول تمدن اسلامی آنچه فقهای عظام بسط داده-اند شرح و تفصیل دادن به همان چارچوب های مکتب اقتصادی است که پیامبر ما پایه ریزی کرده است.